سلااااااااااااااااااااااااااااام به دوستان عزیز

خوبید؟

 وااااااااااای چقدر بوی بهار میاد نه؟!!!!!!!!

من عاشق اسفند و شوق انتظار فروردینم  همه چیز این آخر سال قشنگ تر میشه نه؟  

همه یه جوری برای عوض کردن و تازه کردن یه چیزی دارن تلاش می کنن .آخی خیلی دوست دارم وایسمو این تکاپو رو تماشا کنم

یادته مسیلی جون اون روزا که می رفتیم کارآموزی میدون ولیعصر؟

 من همیشه عادت داشتم وایستم و مردمی که در حال رفت و آمد وخرید شب عید بودن نگاه کنم .جالبیش به اینه که من خودم اصلا از خرید برای عید خوشم نمیاد و هر سال مامانم از دستم ذله میشه آخرشم خودش میره برام میخره

خب همون طور که گفته بودم ما امسال یه فرشته عیدی گرفتیم نگاش کنید ،اینم عکس هلیا جونم جیگل نیست؟!!!!!

     

اینجوریشو نبینینا خیلی فنچولیه  همش ۵/۲ کیلو بود .اینجا ۵-۶ ساعتشه

راستی بچه ها دستتون درد نکنه برای نظرات زیباتون ولی نمیدونم چرا همه اعتصاب کرده بودید و نظر خصوصی میذاشتید ؟

 

 

خب میرم سر کار خودم ،و عشق خودم زورو

(من همیشه از نماد زورو برا خودم استفاده میکنم ،خیلی حال میده )

کتابی که این دفعه براتون دارم داستان بسیار بسیار آشنا و بسیا بسیار زیبای  "زورو"  قهرمان اسپانیایی ایالت کالیفرنیاست.این کتاب نوشته نویسنده توانای شیلیایی "ایزابل آلنده" است .

میدونم که همه انواع ورژن های سینمایی و سریالی زورو رو دیدن (خودم عاشق اونی ام که آنتونیو باندراس و کاترین زتا جونز بازی کردن )و کمو بیش با داستان زورو در بزرگسالی آشنا هستن ولی "ایزابل آلنده " داستان زندگی "دن دیگو دلاوگا" رو از زمانی شروع میکنه که پدر و مادر اون همدیگه رو ملاقات می کنن . 

مادر دیگو دلاوگا زن عجیبی بوده که افسانه ای  عجیب تردر باره زندگی اون وجود داشته :

زمانی که اون دختر نوزاد بوده یه روز مادرش برای حمام کردن به کنار یه رودی میره و بچه رو تو ساحل اون رود میذاره همون موقع یه گرگی میاد و بچه رو برمیداره و میبره .سرخپوست های قبیله تلاش زیادی برای پیدا کردن نوزاد انجام میدن ولی پیداش نمیکنن تا اینکه یه روز مادر ،بچه اش رو در حالی پیدا میکنه که کثیف و ژولیده بوده و مثل گرگا چهاردست و پا زمین رو بو میکرده .از اون روز به بعد اسم دختر "تویپورنیا" به معنی دختر گرگ میشه و اون رو مثل پسر ها جنگجو بار میارن. 

بعداز عروسی هم مادر "دیگو" همون آدم عجیب باقی میمونه و هیچوقت نمیتونه مثل شوهرش اروپایی رفتار کنه  خب بگذریم .

در زمان تولد دیگو دلاوگا یکی از خدمتکارای سرخ پوست خونه هم پسری به دنیا میاره که "برنادو" نامگذاری میشه و این دوتا پسر در کنار هم مثل دوتا برادر بزرگ میشن و دور از چشم آلخاندرو توسط مادر بزرگ سرخپوست دیگو آموزش میبینن .البته همونطور که میتونید برناردو نمیتونسته صحبت کنه ولی از اولش اینطوری نبود ودر اثر یک فاجعه  این اتفاق براش می افته و تا سالها بعد از اون واقعه سکوت می کنه.

                               

طبق رسم و رسومات اون زمان وقتی دیگو به سن ۱۶ سالگی میرسه اون رو همراه برناردو به اسپانیا و پیش یکی از نزدیکانشون می فرستند و در اینجاست که "دیگو " وارد انجمن های سری و زیر زمینی سیاسی میشه و شمشیرزنی رو بصورت ماهرانه یاد میگیره و "زورو" افسانه ای متولد میشه

دیگو در اسپانیا عاشق میشه ، با بی عدالتی ها مواجه میشه و طعم استعمار فرانسه رو میچشه .و بعد از اینکه طی ماجراهایی اون دوست خانوادگیشون اعدام میشه .همراه با دو دختر اون به کالیفرنیا بر میگرده و تبدیل به قهرمان بومیان آمریکا در مقابل مهاجران اروپایی میشه

این کتاب از قبل از به دنیا اومدن دیگو شروع میشه و تا ۴۵ سالگی زورو ادامه داره و داستان از زبان ایزابل دختر کوچیک خانواده ای که دیگو در مادرید پیششون اقامت کرده گفته میشه 

 البته داستان به این سادگی ها و کوتاهی که من گفتم نیست و در هر مرحله از زندگی دیگو دلاوگا اتفاقات بسیار مهیجو جالبی می افته که روند داستان رو تکمیل میکنه.

پس این کتاب رو از دست ندید .


نویسنده : ایزابل آلنده

مترجممحمد علی مهمان نوازان

نشر: مروارید

قطع کتاب :رقعی

وزن:۹۰۰ گرم

قیمت:۵۵۰۰ تومان