سند افتخار و هویت ملی هر ایرانی
خداوند نامو خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیهانو گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر
سلااااااااااااااااااااام بچه ها خوبید؟
اگه آره ،خوش به حالتون .نمیدونید ما چه هفته ای رو گذروندیم .استادمونو یادتونه همون که افتاد تو جوب هی ما التماسش کردیم "استاد ،جون هر کی دوست داری بیا به ما بگو چیکار کنیم" .فکر میکنید چیکار کرد؟!!!!!!!
دقیقا گذاشت هفته آخر اومد و برای ما محیط کشت اصلی درست کرد خلاصه همه در تدارکات عید و پیچوندن کلاسا بودن مای بیچاره تا دوشنبه بالا سر کپکمون بودیم تا زحمت بکشه جنگی یه کم پنیسیلین تولید کنه
تازه بهمون گفته بود تا قبل از عید استخراجش هم بکنید
خلاصه نمیدونید ما تحت چه فشاری بودیم هر روز از ۹ صبح تا ۲ و ۳ بعد از ظهر سرپا بودیم و محلول وحلال وحل شونده و... می ساختیم
.خخخخ راستی یه اتفاقی این وسط افتاد که خیلی خطرناک بود ولی خیلی هم صحنه خنده داری بود.
ما باید برای HPLC از محیطامون نمونه میگرفتیم و از فیلتر های۲/۰ میکرونی با سرنگ رد میکردیم . باید سه تایی با هم کار میکردیم تا بتونیم محیطو استریل نگه داریم. وسط کار بودیم که یه دفعه من دیدم یه صدایی اومد و مرمری و مرجان هر کدوم به سمت یکی از ظرف شویی های آزمایشگاه میدون .منو مسئول آزمایشگاه هاج و واج مونده بودیم انگار بمب اون گوشه منفجر شده بود
جریان از این قرار بود که مرجان ظرف نمونه رو نگه داشته بوده و مرمری داشته مایع رو با سرنگ از فیلتر رد میکرده و میریخته اون تو که یه هو فیلتر میگیره و مایع محیط کشت که پر کپک بود با فشار میپاشه تو چشم مرمری و دهن مرجان خدا خیلی رحم کرد که چیزی نشد .
خلاصه جونمونو سر این پروژه گذاشتیم .امروزم که دارم اینو تایپ میکنم خود بیچارم فاینال داشتم و مرمری طفلکی هم فشارش افتاده و بردن براش سرم زدن .
خلاصه در آستانه سال نو ما این شکلی شدیم
راستی بچه ها تو تست شخصیت شناسیه لاست که این بغل گذاشتم شرکت کنید و نتیجه شو برام بذارید .خیلی جالبه .شخصیتی که برا خودم در اومدو گذاشتم اینجا همونطور که میبینید جولیت بود
خب خب خب میدونید سال ۲۰۱۰ چه سالیه ؟ سال ۲۰۱۰ در يكصدو هشتادو يكمين اجلاس اجرايي يونسكو با اكثريت آرا هزارمين سال پايان سرايش شاهنامه ثبت شد و مدرک این ادعا هم اینه که شاهنامه با دوبیت زیر پایان میگیره که تاریخ اتمام این شاهکار رو داده :
سرآمد كنون قصه يزدگرد به ماه سپندارمذ، روزِ اِرد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار كه پيوستم اين نامه نامدار
مشخصه كه پنج هشتادبار، برابر با سال ۴۰۰هجريه و چون در ايران باستان، روزهاي ماه را نمي شمردند و هر روز براي خودش اسمی داشته، روز ۲۵هرماه را روز ارد مي گفتند. وسال ۴۰۰ قمری برابر با سال ۳۸۸ شمسی میشه
پس هزارمین سال پایان سرایش شاهنامه عزیز مقارن با ۲۵ اسفند سال هزارو سیصدو هشتادو هشته .
این روز به همه شما ایرانیان پارسی زبان مبارک باشه چراکه :
بسی رنج بردم درین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
بلهههههههههههه کتاب ایندفعه زازا شاهنامه عزیزشه نمیدونم چند نفرتون درست و حسابی شاهنامه رو خوندید ولی من به عنوان یه ایرانی قبل از هر کتابی شاهنامه
رو خوندم .اون موقع ها راهنمایی بودم و ۵ بار خوندمش تا همه شو حفظ شدم و همه شجره نامه های شخصیتهاشو یاد گرفتم. البته منظورم داستاناشه ها نه شعراش .
خلاصه من اولین بار داستان های عاشقانه رو به سبک ایران باستان خوندم و با پهلوانایی که خودساخته بودن و کارای دون شان انسانی نمی کردن همه جوانمرد بودند و شیر زن و..... مهمتر از همه ایرانییییییییی.شاهنامه خیلی شیرینه و هر داستانش انقدر حس ایرانی بودنتو پررنگ میکنه که خودت باورت نمیشه.
زیبایی و شکوه ایران شاهنامه بقدریه که اونرو در معرض مصیبت های بسیار و متفاوتی قرار می ده و به همین خاطر پهلواناش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمش بر می خیزند و جونشون در این راه میدن .
موضوع این شاهکار جاویدان، تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا انقراض حکومت ساسانیان به دست اعرابه و کلاً به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم میشه.
دوره اساطیری
این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدونه.تو این عهد از پادشاهانی مثل کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن گفته شده. تمدن ایرانی در این زمان تکوین میشه. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و ریسیدن و بافتن و کشاورزی کردن و ... در این دوره بوجود میاد.
در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت میرسه اما بعد از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم اونرو از میان برمیداره و دوره جدید آغاز میشه.
دوره پهلوانی
دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع میشه. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتیب به پادشاهی میرسن.و جنگهای میان ایران و توران آغاز میشه.
پادشاهان کیانی : کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار میان. در این عهد پهلوانایی مانند: زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن
، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند.
سیاوش پسر کیکاووس به دست افراسیاب کشته میشه و رستم به خونخواهی او به توران زمین میره و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیره. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می کنه و اسفندیار به دست رستم کشته می شه.
مدتی بعد از کشته شدن اسفندیار، رستم هم بدست برادر ش،شغاد از بین میره و سیستان به دست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان میشه، و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان می رسه.
دوره تاریخی
این دوره با ظهور بهمن شروع مبشه و بعد از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند. در این زمان اسکندر مقدونی به ایران حمله می کنه و دارا رو که همون داریوش سومه می کشه و به جای اون به تخت می شینه.
پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیان در چند بیت بیان می شه و در آخر ساسانیان روی کار میان و در این زمان حمله عرب پیش میاد و با شکست ایرانیان شاهنامه به پایان می رسه.
این وقایع و داستانها خیلی شیرین بیان شدن ولی از همه وهمه و همه داستانهای شاهنامه من عاشق داستان سیاوش و مظلومیت این شاهزاده پهلوان و همینطور هم عاشق داستان بیژن و منیژه ام .میدونید بیژن نوه دختریه رستم بوده.
اینم قسمتی از زیباترین داستان شاهنامه از نظر من، که عبور سیاوش از آتش و اثبات بیگناهیه اونه :
سراسر همه دشت بریان شدند
بران چهر خندانش گریان شدند
سیاوش بیامد به پیش پدر
یکی خود زرین نهاده به سر
هشیوار و با جامهای سپید
لبی پر ز خنده دلی پرامید
یکی تازیی بر نشسته سیاه
همی خاک نعلش برآمد به ماه
پراگنده کافور بر خویشتن
چنان چون بود رسم و ساز کفن
بدانگه که شد پیش کاووس باز
فرود آمد از باره بردش نماز
رخ شاه کاووس پر شرم دید
سخن گفتنش با پسر نرم دید
سیاوش بدو گفت انده مدار
کزین سان بود گردش روزگار
سر پر ز شرم و بهایی مراست
اگر بیگناهم رهایی مراست
ور ایدونک زین کار هستم گناه
جهان آفرینم ندارد نگاه
به نیروی یزدان نیکی دهش
کزین کوه آتش نیابم تپش
خروشی برآمد ز دشت و ز شهر
غم آمد جهان را ازان کار بهر
چو از دشت سودابه آوا شنید
برآمد به ایوان و آتش بدید
همی خواست کاو را بد آید بروی
همی بود جوشان پر از گفت و گوی
جهانی نهاده به کاووس چشم
زبان پر ز دشنام و دل پر ز خشم
سیاوش سیه را به تندی بتاخت
نشد تنگدل جنگ آتش بساخت
ز هر سو زبانه همی برکشید
کسی خود و اسپ سیاوش ندید
یکی دشت با دیدگان پر ز خون
که تا او کی آید ز آتش برون
چو او را بدیدند برخاست غو
که آمد ز آتش برون شاه نو
اگر آب بودی مگر تر شدی
ز تری همه جامه بیبر شدی
چنان آمد اسپ و قبای سوار
که گفتی سمن داشت اندر کنار
چو بخشایش پاک یزدان بود
دم آتش و آب یکسان بود
چو از کوه آتش به هامون گذشت
خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت
سواران لشکر برانگیختند
همه دشت پیشش درم ریختند
یکی شادمانی بد اندر جهان
میان کهان و میان مهان
همی داد مژده یکی را دگر
که بخشود بر بیگنه دادگر